
من از سرزمینی می آیم
که ساکنانش
یک تاریخ نور پرستیدند و
نخی
خیر ندیدند .
من از سرزمینی می آیم
که ساکنانش
سایه را به روشن
ترجیح می دهند ...
و از سایه ی خود می ترسند...
و در زیر ِ سایه ی شما نفس می کشند ...
و آرزومندند
که سایه ی سرکار
از سر ِ آن ها
کم نشود .
.
.
.
بهمن فرسی
که ساکنانش
یک تاریخ نور پرستیدند و
نخی
خیر ندیدند .
من از سرزمینی می آیم
که ساکنانش
سایه را به روشن
ترجیح می دهند ...
و از سایه ی خود می ترسند...
و در زیر ِ سایه ی شما نفس می کشند ...
و آرزومندند
که سایه ی سرکار
از سر ِ آن ها
کم نشود .
.
.
.
بهمن فرسی
«خود رنگ»
پ.ن : به حساب ِ تنبلی نذارین ، امشب واقعن خسته ام !
پ.ن : به حساب ِ تنبلی نذارین ، امشب واقعن خسته ام !
۱ نظر:
و اما واي از اين سزمين
نميدونم چرا ياد مكالمه ي انسان و خدا با صداي احمد شاملو افتادم
ارسال یک نظر