کودکان ِ من ، اندیشه های من اند! ...

۱۳۸۸ مرداد ۲, جمعه

شب بیست و پنجم

می نویسم چون دلم برای این جا تنگ شده !
حرف واسه گفتن ِ زیاده ولی حس ِ واقعی ی آدم ها تووی ناگفته هاشون ِ ، تو هم حرف هام ُ از ناگفته هام بشنو هم لحظه !
از بین ِ تمام ِ حرف هایی که امروز این ور و اون ور خوندم این یه دونه رو می ذارم این جا ، علتش هم بماند برای خودم :
آقای سروش درباره دخالت دادن هرچه بیشتر احکام فقهی در اداره امورکشور، گفته است “وقتی شما فتیله بعضی از این احکام را بالا بکشید چراغ دین دود می زند و همه خانه آتش می گیرد.

پ.ن 1 :آیدا خانوم غوابش سایه تون سنگین و سنگین تر می شود ، به حساب داغ تر شدن ِ خورشید ِ بالا سر می گذاریم .
پ.ن 2 : هر وقت می نویسم هم لحظه یه حسی بهم نهیب می زنه که این واژه مال ِ تو نیست . این واژه مال ِ یه نفر ِ که دیگه نیست .
پ.ن 3 : چه لذتی بالاتر از این که عباس معروفی کامنتت ُ جواب بده ، آخ کیف می ده !!!

۵ نظر:

افرا گفت...

وقتی داشتم از 360 میرفتم آدرس اینجا را آنچنان گذاشتی که تو پیجم که من فک کردم اینجا هر دقیقه آپ میشه! اما زهی خیال باطل،بیشتر بنویس سرکار خانم مریم.

پ.ن
1-من اگر عباس معروفی را نخونده باشم تا به حال آیا نصف عمرم بر فناست؟

2-چیزی که جالب بود تو این روزها سرسختی احمقی نژاد راجب مشایی بود که دیشب بلاخره با پخش حکم رهبری از سیما مجبور شد مشایی خودش استعفا بده و جالب اینکه احمقی نژاد باز هم بر کنارش نکرد،من فک کنم پشت این ادم یه قدرتی هست که حرف های رهبر رو به اونجای اسب حضرت عباس هم حساب نمیکنه و من امیدوارم که اون قدرت توهمی به نام امام زمان نباشه!

آی دا گفت...

ایکن شرمنده خجالت زده بابا ما زیر سایه شماییم این حرفا چیه؟ آیکن کبودی و اینا
بعدترشم خانوم این بلاگ یار تو دلی منچی شد که قرار بود بنویسیش هان؟ حالا خوبه ؟؟؟ بعد بعد ترشم ما الان این جا داریم یه بیمار داری می کنیم که تلافات جانی داره میده ( عمراً فهمیدی چی میگم ) مهم ترشم من سالگرد دوستیمون و به علاوه تولد خودت و سالمرگ دوستیم با لرد چی چی یانف ( میم ملعون ، گارفیلد و .. ) تبریک و تهنیت می گم چه جور ... آخرشم ما ( من و بعضی ها ) شما رو تا زمانی که با زبون خوش نیاای فیس بوک تحریم می کنیم ... نیای هم خودمون پیچ میزنیم برات بعدش عکسا و بلاگای بی ناموسی می نویسیم و دم و دقه برای طاووس مورد نظر لاوای گنده گنده می ترکونیم ... از ما گفتن بود

شهریور گفت...

شما گویا دلتنگیتون برطرف شده تشریف نمی یارید دیگه
!



الو الو ... نخیر من جوجو نیستم

میثم گفت...

به سختی اینجا رو پیدا کردم! فقط یادم بود یک وبلاگ داشتین. البته بعد از انتخابات وضعیتی پیش اومده که آدم نمی تونه دغدغه ذهنی دیگه ای داشته باشه. مخصوصا برای نوشتن

afra گفت...

من اومدم بلاگ اسپات-تو بلاگفا راپورت ادم رو میدادن !!!