کودکان ِ من ، اندیشه های من اند! ...

۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه

شب ِ شصت و پنجم

برای سالن های تاریک ، برای حسرت ِ صندلی های خالی ، برای دیالوگ هایی که عجیب به دلم می نشست ، برای زنی که که گاه گاه خودم ُ توو وجودش می دیدم ، برای حزن ِ لحظه لحظه هاش ، برای حال و هوای غریبش ، برای ناردانه ، برای مشتاق ، برای حال و هوای غریبم بعد از دیدن ِ فیلم ، برای قدم زدن هام ، برای اون هوای سرد ، برای اون حس های خوب باور های خوب ، برای شوق ِ بارها دیدنش ، برای تمام ِ خوب ِ بودنش ، دلم تنگ شد ، وقتی دوباره یادش کردم ُ توو گوگل سرچ اش کردم :




پ.ن : لینک اش زیاد جالب نیست ولی عکس های خوبی از فیلم تووشه !

۱ نظر:

afra گفت...

عکسهاش هیجان انگیز بود