کودکان ِ من ، اندیشه های من اند! ...

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۸, جمعه

شب ششم



ریشه

1
در گذر از روزهای گذران
در گذارم
از من ِ گذشته به من ِ حال

دیروزها هر چه که بود
رنگی از حضور بر ریشه هایی را داشت
که من جوانه اش بودم
امروزها ساقه ای در من است
که بیش تر آسمان را می شناسد ، تا ریشه اش


دست ِ تبری نیازم نبود
که بچیندم از ریشه
شوق ِ پرواز
خود
زخم بر ساقه ام نشاند

ریشه ی کودکی هام !
مجالم نیست ، حتا آن قدر
که آمدن ِ راه ِ رفته را
پشیمان باشم...
بر خاکستر ِ روزهای سوخته ام
سیگاری بگیران


پ.ن: شب تون آروم !

هیچ نظری موجود نیست: