کودکان ِ من ، اندیشه های من اند! ...

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۸, دوشنبه

شب پانزدهم


من از سرزمینی می آیم
که ساکنانش
یک تاریخ نور پرستیدند و
نخی
خیر ندیدند .

من از سرزمینی می آیم
که ساکنانش
سایه را به روشن
ترجیح می دهند ...

و از سایه ی خود می ترسند...
و در زیر ِ سایه ی شما نفس می کشند ...
و آرزومندند
که سایه ی سرکار
از سر ِ آن ها
کم نشود .

.
.
.
بهمن فرسی

«خود رنگ»

پ.ن : به حساب ِ تنبلی نذارین ، امشب واقعن خسته ام !

۱ نظر:

اتابك گفت...

و اما واي از اين سزمين

نميدونم چرا ياد مكالمه ي انسان و خدا با صداي احمد شاملو افتادم