2
ریشه دوانیدی
در منی که
ندانستن ِ چرایی ی بی تابی ام را
به سوزش ِ پلک هام
مرهم می نهادم
منی که به گاه ِ تمام ـ خواستن ات
سکوت ِ کسالت بودم
شعر !
از انگشتانم
شیره می چکد
وقتی بی بهانه
در من می دوی
پ.ن : هفت ! عدد ِ منه ... امشب را به فال ِ نیک می گیرم ؛ شب تون آروم
۲ نظر:
عالی بود بانوی خورشید!
هفت
هفت
هفت
هزار بار
ارسال یک نظر