کودکان ِ من ، اندیشه های من اند! ...

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۴, دوشنبه

شب سوم


امید ِ آمدن لغتی


آنچه زبان می خورَد
همیشه همان چیزی ست
که زبان را می خورَد
امید ِ آمدن ِ لغتی
لغتی که نمی آید

تو آنسوتر آنجاتر
برابر من ایستاده ای
برابر با من
و چهره ام
چیزی به آینه از من نمی دهد

چیزی از آینه در من می کاهد
و انتظار ِ صخره ی سرخ
نوک ِ زبان ِ تو امید ِ آمدن ِ لغتی ست
لغتی که نمی آید


واقعن انتخاب تنها یک شعر از این مجموعه ی زیبا کار ِ سختیه ، با این پیش فرض که من هنوز کتاب رو کامل نخوندمش ، هنوز تووی شعرهای اول ِ کتاب غرق ام . و اما مقدمه ای که خیلی دوسش داشتم :

«... بسیاری از این اشعار منتشر نشده هستند و خود کتاب هم همان طور که می دانی سال هاست منتظرانی دارد : « در جستجوی آن لغت ِ تنها » ، و این عنوان را دیگر همه می شناسند . از سال های 40 تا سال های 80 ، از میان دفترچه های فراموش و آن ها که پراکنده ماندند و نخواستند وارد ِ کتاب های من بشنوند ، و کتاب بشوند .

این که این ها توانسته اند این جا کنار هم بیایند از تداوم چیزی در من خبر می دهد ، و مرا به فکر می برد : این که منم که دارم فتح گذشته می کنم ؟ یا گذشته است که در من هنوز زندگی می کند ؟ چه بهتر ، بکند ! این سال هایی هم که در آن جا دارند هی نو می شوند ، آینده ای نمی سازند .

این فکرها را که می کنم بیشتر دلبسته ی این کتاب می شوم ، کتابی که به عمر می ماند . عمر ، که عزیز بود و غنیمتش ندانستیم ( و یا دانستیم ؟) . الان هم که به این نسخه ی خطی نگاه می کنم عینا به عمر رفته نگاه می کنم . که انگار این کتاب در دست های من مثل من در دست های کتاب است ، منی که زیر پای لغت له شد . هفتاد و پنج سال ! عمری است ، نه ؟ شاید برای همین است که دارد پیش تو می آید ؟ تو هم آرش جان داری چیزی از عمر من می شوی .

موافقی که در اول کتاب بنویسیم « شعرهای 1345 تا 1387 » ؟ یا نه ، فکر می کنی که به خواننده مربوط نیست ؟ چون خواننده ها هم فقط شعرهای مرا می خوانند ، نه عمر مرا . که به هر حال فرقی نمی کند ، یا مرا می خوانند یا کسی که مرا خوانده است می خوانند . شاهد بر سر ِ کیست نمی دانم ... »


پاریس ، 19 مارس 2007 ( 29 اسفند 1385 )
بخشی از یک نامه به آرش جودکی

.
.

.
شب تون آروم

هیچ نظری موجود نیست: